چکه ریزان

چشم هایت را می بندی که نبینی "چکهِ ریزانِ دیدِگانم"

اما، چشمک می زنی با دیده پریشان وارت، به مبسم تلخ و حزینم!

در وَهمی، که می بینی می خندد لبانم، من سخت پریشانم !

 

می مانی کنارم!؟اما، چگونه خواهم تو را، آن زمان که مفلس و تهیدستم !؟

سوا باشم ز عشقت، به پریشان باشد قلب پاکت

امر به تبعید از خانه وهم و خیال کن که می دانم دل آزرده ای

مگر از ساز بی نوای روزگار، صدای ساز ما فقط غم بود؟

چه کنم؟  دلم عاشق بود

افلیج شده واژه دیگر از عجز

وای که دیگر چه بر من گذشت

 

خدا داند و خدا داند.


شعر های جدید منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه ارتباط با دانشجویان - سایت شخصی هدی بانکی اقتدار پایدار لایو 24| پخش زنده مسابقات فوتبال آموزش طراحی و هنر نقاشی وبلاگ امام المتقین سایت سیاه رنگ دختران رزبلاگ دانلود رایگان بهترین پکیج های اموزشی ایران نایلون